سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بسی دانشمند که دنیا نابودش کرده است . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :12
بازدید دیروز :0
کل بازدید :4451
تعداد کل یاداشته ها : 6
103/2/15
10:19 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
ایمانی[2]
یه تازه وارد هستم

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
دی 89[3]
لوگوی دوستان
 

آموخته ام که

می توان رختخواب خرید ولی خواب نه،


 می توان ساعت خرید ولی زمان نه،

می توان مقام خرید ولی احترام نه،


می توان کتاب خرید ولی دانش نه،


می توان دارو خرید ولی سلامتی نه،

 می توان خانه خرید ولی زندگی نه

و بالاخره ، می توان قلب خرید، ولی عشق را نه.

آموخته ام ... که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی
آموخته ام ... که مهربان بودن، بسیار مهم تر از درست بودن است
آموخته ام ... که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی، نه گفت
آموخته ام ... که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم
آموخته ام ... که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد، همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم
آموخته ام ... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد، فقط دستی است برای گرفتن دست او، و قلبی است برای فهمیدن وی
آموخته ام ... که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی، شگفت انگیزترین چیز در بزرگسالی است
آموخته ام ... که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است، هر چه به انتهایش نزدیکتر می شویم سریعتر حرکت می کند
آموخته ام ... که پول شخصیت نمی خرد
آموخته ام ... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند
آموخته ام ... که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم می توانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم
آموخته ام ... که چشم پوشی از حقایق، آنها را تغییر نمی دهد
آموخته ام ... که این عشق است که زخمها را شفا می دهد نه زمان
آموخته ام ... که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی جدی از سوی ما را دارد
آموخته ام ... که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق بشویم
آموخته ام ... که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم
آموخته ام ... که فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد
آموخته ام ... که آرزویم این است که قبل از مرگ مادرم یکبار به او بیشتر بگویم دوستش دارم
آموخته ام ... که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن، نگاه را وسعت داد


89/10/24::: 8:26 ع
نظر()
  
  

بزرگترین اقیانوس آرام است . پس آرام باش تا بزرگ باشی.


  
  

رنگ قرمز روی جلدکتاب همراه با تصویر زن حکایت از یک رمان عاشقانه دارد که به نظر می رسد نویسنده میرقاسمی اورا از بستر خاموش تاریخی اش بیرون کشیده و سوژه داستانش کرده است .
رمان دیدا به سه بخش می توان تقسیم کرد
- بخش اول ( آشنایی دیدا با طاهر ذوالیمینین )
- بخش دوم (حلقه جوانمردان و افتخارات پیروزی طاهر )
- بخش سوم (بازگشت طاهر به نزد دیدا

 

به منظور اجتناب از کلی به تشریح سه بخش رمان می پردازم
• بخش اول (آشنایی دیدا و طاهر )
داستان شروع خوب وهیجان انگیزی دارد .نویسنده درتوصیف   فضا ی عاشقانه ونوع روابط عاشقانه بین دودلداده قوی عمل کرده است. تخیل با واقعیت خوب درکنارهم چیده شده اند .ازجمله نقطه قوت رمان بخش آغازین آن ، رویارویی دیدا با طاهر است. در بخش اول  داستان، باورپذیری اش مشکلبه نظر می رسد  .داستان  به لحاظ بعد  زمانی  مصادف با دوره خلافت عباسیان وکشمکش های سیاسی دوبرادر- مامون و امین - می باشد . دیدا زنی از مرو برای رهایی  خود از دام یکی مردان هوسباز خلفای عباسی  - ابن عباس – سوار براسب  خویش  اسیر امواج خروشان رودی  می شود که توسط طاهر ذوالیمینین ازغرق شدن، نجات می یابد.همین اتفاق ،نقطه آغاز  عشق و عاشقی آن دو می شود.
(دیدا درنهایت نوامیدی به کناره های رود طغیانگر چشم دوخته بود تا محل مناسبی بیابد تا خودرا از این موقعیت هراس انگیز  نجات دهد ص41)
(زن آهسته آهسته ،هوشیار ی کامل خودرا به دست آورد ابتدا مانند افرادی که از دنیای دیگری بازگشته اند باتردید اطراف خودرا نگاه کرد وقتی خودرا میان چندمردغریبه یکه وتنها یافت نزدیک بود دوباره بیهوش شود اما چشمان گیرای طاهر تنها چیزی بود که قبل از بیهوشی به خاطرداشت ص43)
(طاهر از اهل ادب بود و ادب پروران واهل موسیقی را دوست داشت ودیدا در نوازندگی چیره دست بود ص46)
طاهر از حلقه جوانمردان خراسان بود که درتب وتاب آزادی وعشق به ایران  آن روز ،جانفشانی ها ازخود نشان داده اند .طاهر درپی دعوت فضل بن سهل وزیر با درایت مامون  محله زندگیش "دروان کوش " که بوی عشق از آن سلطع می شود راترک می کند . همین عامل باعث جدایی همیشگی  او از دیدا می شود
(رابطه آن دو از پس پرده ای حریر مانند برقرار می شد که همین پرده نازک دیوار قطور وغیرقابل عبور برای طاهر و دستیابی او به معشوق افسانه ای  اش به نظر می رسید ص60)

• بخش دوم ( طاهر و فتوحاتش )

بیشتر حجم داستان(از صفحه 64الی 209)    شرح حال زندگی طاهر با فتوحاتش دربرمی گیرد طاهر به عنوان فرمانده  لشگر مامون عباسی  بر فرمانده هان لشگر امین از جمله عیسی بن  ماهان در نزدیکی های شهر ری و عبدالرحمن در همدان پیروز می شود.دست آخر  طاهر خوش اقبال شهر بغداد را تصرف کرده و امین-  برادر مامون - را می کشد و امپراطوری عباسیان را جانی دوباره می بخشد. در داستان اطلاعات ذی قیمتی درباره تاریخ آن روز ایران زمین داده می شود .طاهر به واسطه بیعت با مامون و امام رضا (ع) لقب طاهر ذوالیمینین می گیرد وکه نهایتا  به انگیزه خونخواهی برادرش وعصیان طاهر درحذف نام مامون در خطبه نماز جمعه طاهر  مسموم وکشته می شود
دراین بخش از داستان طاهر یکه تاز وپیروز نبرداست .سرمست از پیروزی،  دیدا را به فراموشی سپرده است. هیچ رد و نشانه ای بین آن دو نمی بینیم ..هردو سرگرم گرفتاری های خویش هستند.دیدا سرگرم موسیقی در محله دوران کوش نیشابور وبی خبر از طاهر روزگار می گذراند  نویسنده دراین بخش دغدغه معرفی طاهرو رویدادهای آن برهه ی تاریخ ایران زمین را  دارد ما عملا تاریخ می خوانیم تا سرگذشت عاشقانه . عشق های صادقانه اغلب  با بی تابی  بی صبری  وتلاش و...برای رسیدن به هم نمود می یابد طاهر مست از پیروزی حتی خواب دیدا را نمی بیند حتی پیکی نامه ای برای خبرگرفتن از دیدا نمی فرستد و بالعکس هیچ خبرو عکس العملی از طرف دیدا  برای نشان دادن عشق و بیتابی هایش در این بخش داستان مشهودنیست نه طاهر پریشان حال وسودازده ی عشق است نه دیدا ،هردو دور از هم بی هیچ نشانه ای زندگی بی عشق را می گذرانند . خواننده با خواندن و همراه شدن با وقایع و اتفاقات که دوربر طاهر را گرفته است دیدا  را فراموش می کند
• بخش سوم (بازگشت طاهر به خراسان)
دربخش پایانی داستان، دیدا را می بینیم، پیکی را روانه شهربغداد کرده است. درنامه ای از طاهر خواسته است،که  یکی از مردان زندانی بغداد را آزاد کند
(درپایان طاهر دوبیت شعر یادداشتی نوشت وزیرآن مردی راکه دیدا می خواسته آزادشود ودرنامه اش نام برده صادرکرد طاهر پیش از این نمی دانست این مرد از جوانمردان بوده ص219)
عکس العمل طاهردرقبال نامه دیدا، خشک وسرد است .  باویژگی های  یک عاشق شوریده، تناسب ندارد . نویسنده می توانست این بخش  داستان را خوب پردازش وتوصیف کند کاری که نشده است
با شایع خبرمرگ طاهر در نیشابور دیدا سوار براسب یکی از جوانمردان درصدد جستجو برمی آید ناگهان ابن عباس –رقیب عشقی طاهر-  را به دنبالش می بیند با اسب می تازد به رودی خروشانی  که طاهرروزگاری  نجاتش داده بود ،می رسد  ابن عباس با ضربه ای غافلگیرمی شود ودست آخر  دیدا اسیر امواج خروشان رود می شود
(دیدا فقط شاخه سبزرنگ را می دید که تنها چیزی بود که درافقش قرار گرفته بود چهره ی طاهر از پشت شاخه های درخت به روی او لبخند می زد. صفحه  آخر رمان)

-  دریک نگاه کلی . بین بخش دوم داستان با  بخش اول و سوم آن  گسست دیده می شود . دربیشترموارد  وقایع تاریخی بر عشق چربیده است .به عنوان مثال ،.در رمان الموت ،نویسنده ولادیمیر بارتول،  حسن صباح وفدائیان و حوریان  باغ بهشتی الموت  را چنان ماهرانه به زمان حال آورده که حوادث تاریخی  بسیارکم رنگ به نظر می رسد گویی این اتفاقات درفضای بریده از زمان تاریخی حسن صباح روی داده است .
-   دیدا در داستان نویسنده میرقاسمی  شخصیت دست نیافتنی و افسانه ای است  هم طاهر، هم ابن عباس به وصالش نمی رسند .
-   رود در داستان، نشان دهنده ی تقدیر و سرنوشت محتوم است .تقدیر این است که دیدا اسیر رودشود سالها بعد باز رود است که دیدارا درآغوش امواجش می کشد بی آنکه طاهر نجات دهنده ای در کارباشد
-  جنگ و طمع ورزی و تصاحب طلبی  انسانها در داستان تاکیدی است ،براین نکته که انسان گذشته دربرابر   عشق های خالصانه وناب، مانعی داشته بنام جنگ ،که همواره بین دیداها و طاهر ها ی زمان فاصله و جدایی می اندازد
درپایان از زحمات نویسنده میرقاسمی در نوشتن رمان دیدا قدردانی می شود نقد بنده به معنای و نادیده گرفتن تلاش و توانایی قلم شان  نیست بلکه نگاه خاص خودم هست که شاید از نظر نویسنده قابل قبول نباشد


89/10/13::: 2:22 ص
نظر()
  
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ با سلام خدمت دوستای گرام.